عکس های اینستاگرام امیرمحمد متقیان + بیوگرافی امیرمحمد متقیان
عکس های اینستاگرام امیرمحمد متقیان + بیوگرافی امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان صفجه امیرمحمد متقیان در اینستاگرام امیرمحمد متقیان و همسرش امیرمحمد متقیان چند سالشه امیرمحمد متقیان و مادرش امیرمحمد متقیان (متولد 13 آذر 1374) مجری جوان برنامههای کودک در سیمای جمهوری اسلامی ایران و همکار داریوش فرضیایی در برنامه تلویزیونی عموپورنگ است.او در مصاحبهای میگوید به کتاب علاقه دارد و از شهرتی که در کودکی بهدست آوردهاست ناراضی است.
بیوگرافی امیرمحمد متقیان
عاشق سینهچاک ماشین و بازیگری است و از 8 سالگی خاک صحنه خورده تا این که سال 84 با عمو پورنگ و تلویزیون آشنا شده و از آن بهبعد شهرت، ضربه زدن به توپ فوتبال و دوچرخهسواری در کوچه را رویای روزهای رفتهاش کرده است. همان روزهایی که شادمانههای رنگ وارنگ و خندههای ریز را بر لبهای همسالانش مینشاند. امیرمحمد صدای ششدانگ و دلنشینی هم دارد و تاکنون بیش از 20 ترانه شاد و کودکانه را با عموپورنگ همخوانی کرده و خوانندگی 5 اثر موسیقایی در ژانر مذهبی را نیز به تنهایی به عهده داشته است.
امیرمحمد راحت حرف میزند و مزهپرانیهایش حال خوبی به آدم میدهد. اگرچه به عقیده خیلیها، دیده شدن و اهمیتش را از بودن و قرار گرفتن در کنار عمو پورنگ دارد، اما سالها حضور و مقبولیتش نشان داده بیآن که سایهای بر سرش سنگینی کند، قابلیت ماندن دارد، هرچند بامرامتر از آن است که بخواهد ساز جدایی کوک کند: «تا وقتی عمو پورنگ مرا بخواهد میمانم و همکاری میکنم.» این را با تاکید و تعصب خاص میگوید.
جشن تولد 19 سالگی امیرمحمد متقیان
در دلنوشته ای که او منتشر کرده آمده است:
خیلی وقت بود منتظر بودم تا این عکس رو بزارم الان وقتش شد…این عکس ٤ماهگیم، ١٩ سالگی من پر از فراز و نشیب های زیادی بود، پر از اتفاقات خوب و بد که بیشترش رو در جریانید، یه چیز جالب اینکه امسال فهمیدم بیشتر آدم هایی که دوسشون دارم مثل خودم آذر ماهین پرچم آذر ماهیا بالاست یه تشکر باید بکنم از آدم هایی که امسال خیلی تولدم رو برام خاطره انگیز کردن 1- ستار ولی زاده 2- محمد کاشانی 3- احمد درویشعلی پور 4- مسلم آقاجانزاده 5- داریوش فرضیایی 6- ابراهیم شفیعی 7- ….. و ممنون از کسانی که برام پیام تبریک فرستادن به هر مدلی یه چیزی!
همیشه وقتی بچه بودم میگفتم کی میشه من ١٨ سالم بشه ؟ و بزرگترا میگفتن بزرگ که بشی حسرت این روزارو میخوری الان میفهمم چی میگفتن… ممنونم از همتون که بهم قوت قلب میدین ، و اما اگه بخوام حس و حال این روزهام رو بگم باید بگم که واقعاً تو دو گانگیم ، دوگانگی، به قول معروف نمیدونم با خودم چند چندم برام دعا کنید، دوستون دارم، یاعلی
اميرمحمد مصاحبهگريز است يا ناگزير كه خيلي زير بار گپ و گفتهاي رسانهاي نميرود؟
من اصلا كسي نيستم كه بخواهم بگويم مصاحبه ميكنم يا نه. كار ما گروهي است و مدير گروه بايد در اينباره تصميم بگيرد.
از كشفهاي عمو پورنگ هستي يا قبلا هم استعداد هنريات را بروز داده بودي؟
قبل از آشنايي با عمو پورنگ يعني تا پايان سال سوم دبستان در ساوه زندگي ميكردم. پدرم مغازه تابلوسازي و پارچهنويسي داشت و چاپ و طراحي بنر و … هم انجام ميداد. معمولا تابستانها كه بيكار بودم، همراه بابا به مغازه ميرفتم. يك روز كه ايشان براي انجام كاري از مغازه بيرون رفت، يكي از كارگردانان تئاتر ساوه براي سفارش بنر تبليغاتي مراجعه كرد. من مشخصات كار را ثبت كردم و موقع خداحافظي گفتم لطفا بيعانه را فراموش نكنيد! همين جمله باعث شد تا از من خوشش بيايد. لبخندي زد و گفت شما پسر همين آقايي هستيد كه اينجا مغازه دارد؟ گفتم بله. خلاصه مبلغي داد و بيآن كه چيزي بگويد رفت.
اما طولي نكشيد كه پيشنهاد حضور من در تئاترش را با پدرم در ميان گذاشت. آن زمان كلاس دوم ابتدايي بودم و با اين كه حفظ ديالوگ كمي برايم دشوار بود، طوطيوار از بر كردم و در نقش شاگرد قهوهچي به مدت 2 ماه روي صحنه رفتم و حسابي ديده شدم. بعد هم از آنجا كه هر كس در هر نقشي گل كند تا آخر بايد همان را بازي كند، كارگردان ديگري كه كارم را ديده و پسنديده بود نيز همين رل را در نمايش ديگر برايم در نظر گرفت. قبل از ورود به تلويزيون در 2 تئاتر شهرستاني روتين بازي كردم. اسمشان را هم نپرسيد، چون يادم نمانده است. آن زمان نميدانستم بعدها مشهور ميشوم و از من ميپرسند.
دوران ابتدايي هم سرقفلي تئاترهاي مدرسه بودم و معمولا نقش دانشآموز را ايفا ميكردم. به هر حال اينها گذشت تا بعد از مدتي يكي از آشناهاي تهرانيمان گفت دوست داري به برنامه عمو پورنگ بروي؟ من هم از خدا خواسته فورا گفتم آره. هم فال است و هم تماشا. هم عمو پورنگ را ميبينم و هم اگر خدا بخواهد همان جا مشغول كار ميشوم. آن زمان عمو در شبكه جامجم هم برنامه داشت، بنابراين رفتم آنجا، بعد را هم كه خودتان ميدانيد. عمو از بلبل زبانيام خوشش آمد و تستي گرفت كه به لطف خدا قبول شدم. لطف خدا خيلي مهم بود.
يعني اينقدر اعتماد به نفس داشتي كه از ابتدا به نيت همكاري با عمو پورنگ به شبكه جامجم رفتي؟
به نيت اين كه خدا كاري كند تا عمو پورنگ از من خوشش بيايد و بروم سر كار!
پس شانس زياد در خانهات را ميكوبد؟
البته آن لطف خدا بود.
به شانس اعتقادي نداري؟
اعتقاد دارم، اما شانس ندارم.
چطور؟ تو كه از نظر خيليها جزو خوششانسترينها هستي؟
شانس ندارم ديگه… برو سوال بعدي!
آن روزها كه هنوز پايت به تلويزيون باز نشده بود، مثل بسياري از بچهها با ديدن عمو پورنگ يا برنامههاي ديگر پيش خودت فكر نميكردي كه مثلا اين آدمها چطوري در تلويزيون جا شده اند يا…؟!
نه. چيزي ميگويم كه شايد اصلا باورتان نشود. من از بچگي كه فهميدم تلويزيون، تلويزيون است، فيلم نگاه ميكردم و از تماشاي كارتون خوشم نميآمد. البته اين به معناي نفي برنامههاي كودك نيست و كاملا معتقدم بچهها بايد پاي برنامههاي خودشان بنشينند، اما وضعيت من به شكلي خدادادي اينگونه بود كه هميشه بزرگانه حرف ميزدم و عقلم هم خيلي بزرگانه بود. معمولا دور و بريهايم ميگفتند بچه! چرا اينقدر قلمبه سلمبه حرف ميزني؟!
هنوز هم كارتون نميبيني؟
نه، البته تام و جري و پلنگ صورتي استثنا هستند.
يعني به برنامه كودك هيچ علاقهاي نداشتي و از همان ابتدا براي بازيگري به تلويزيون آمدي؟
دقيقا. علاقه من بازيگري است.
خب با همه اينها تلويزيون فرصت بچگي كردن را از تو نگرفت؟
خيلي زياد. نميتوانستم در كوچه دوچرخهسواري و فوتبال بازي كنم. تا همين يك سال پيش كه به شهربازي ميرفتم دورم جمع ميشدند و اعصابم را خرد ميكردند، البته مردم لطف دارند، ولي كاش يك كوچولو فكر كنند بابا اين هم آدم است و ميخواهد زندگي كند، برود و بيايد و راحت باشد. خوب نيست وقتي با خانواده بيرون ميآيد با انگشت نشانش دهيم و …
پس اهل بازيهاي دستهجمعي در كوچه هم هستي؟
بودم، ولي اگر پايش بيفتد باز هم هستم، البته نه در تهران. خانه مادربزرگم هنوز در ساوه است و من با بچههاي كوچه مامان بزرگم، بزرگ شدهام، بنابراين هر وقت به ساوه ميروم، 24 ساعت توي كوچه هستم تا عقده اين چند سال را خالي كنم.
تا حالا فكر كردهاي چرا همه با لبخند و خوشرويي با تو برخورد ميكنند؟
شايد به خاطر اين كه طنازم. البته مردم معمولا با ديدن هنرمندان مورد علاقهشان خوشحال ميشوند و لبخند ميزنند.
الان خودت را هنرمند ميداني؟
اگر پاسخ مثبت باشد، ميگويند از خود راضي است اگر هم بگويم نه دروغ گفتهام [با خنده] البته از نگاه خودم نه، اما همه ميگويند تو هنرمندي.
يكي از خوبيهايت كه همه به آن معترفند؟
همه ميگويند امير، شوخ و باحال است [ميخندد] البته به پدرم رفتهام. جمله «الحق كه پسر حسين هستي» را زياد از فاميل ميشنوم.
پدرت هم دستي بر هنر دارد؟
آره. بابا مسوول روابط عمومي يك شركت است، اما خوشنويسي و طراحي هم ميكند.
مورد حسادت دوستان و احيانا همكارانت كه قرار نميگيري؟
فقط با متين حيدرنيا و سهند جاهدي كه در فوق برنامه عمو پورنگ همبازي بوديم، در تماس هستم و با بقيه هنرمندان كودك و نوجوان ارتباطي ندارم. اما اميدوارم هميشه رقابت سالم باشد نه حسادت. خوشبختانه خودم هم حسود نيستم و هميشه از موفقيتهاي ديگران شاد ميشوم. شايد برايتان جالب باشد بدانيد من عاشق ماشينم و خودرويي در ايران نيست كه قيمت، مدل و خلاصه زير و بمش را ندانم و در دلم نخواهم مال من باشد.
با اين حال وقتي يك ماشين گرانقيمت را در خيابان ميبينم، حسادت نميكنم و ببخشيد ببخشيد مثل بعضيها بد و بيراه نميگويم، بلكه در دلم به صاحبش آفرين ميگويم كه زحمت كشيده و به اينجا رسيده است. بعد هم از خدا ميخواهم كمكم كند تا بتوانم با تلاش و پشتكار به آرزوهايم برسم و مثلا آن ماشين را داشته باشم، چون ميدانم با حسادت به جايي نخواهم رسيد.
خب آقاي عشق ماشين! الان اگر پول داشتي دلت ميخواست پشت فرمان كدام خودرو بنشيني؟تبليغ نميشود!؟
فكر نميكنم. فوقش سردبير اين سوال را حذف ميكند.
بيام و 630.
قيمتش چقدر است؟
بين 190 تا 205 ميليون تومان.
يعني اينقدر پول نداري؟
نه بابا اگه اينقدر پول داشتم كه پولدار بودم.
اما خيليها فكر ميكنند تو ثروتمندي؟
اشتباه فكر ميكنند.
الان چه ماشيني سوار ميشوي؟ وطني است! بگويم؟
بگو؟
پرايد، البته مال بابام است.
رابطهات با بچههاي فاميل چطور است؟
بچههاي فاميلمان زياد نيستند. چند تا بچه تقريبا همسن و ساليم كه در مهمانيها دور هم جمع ميشويم و رابطه خوبي با هم داريم.
در جمعهاي بزرگان راحتتري يا كودكانه؟
فرقي نميكند. هواي هر دو طرف را دارم.
به نظر خودت بزرگ شدهاي يا بزرگتر از سنات نشان ميدهي؟
بزرگتر از سنم نشان ميدهم. اين باور غلطي است كه نوجوانان در 16 تا 18 سالگي ميگويند بابا ما ديگر بزرگ شدهايم. فكر من، بزرگانه است، اما بزرگ نشدم.
تو هم مثل خيليها كه براي كودكان كار ميكنند، با خودت عهد كردهاي بزرگ نشوي؟
تا وقتي در كار كودكان هستم بله. دنياي آدم بزرگها با بچهها خيلي فرق دارد. الان اكثر بزرگترها حسرت بچگيهايشان را ميخورند و بيشتر بچهها آرزوي بزرگ شدن دارند، بنابراين سعي ميكنم تا وقتي در اين كار هستم، كودكيام را حفظ كنم، اما در مجموع من هم مثل همه بچهها دوست دارم بزرگ شوم، هرچند از همين حالا ميدانم در بزرگسالي افسوس همين روزها را خواهم خورد.
كليد ورود به دنياي بچهها؟
الگوي من عموپورنگ است. او با اين سن و سال و كسوت، خودش را كاملا اندازه بچهها ميكند و حرفها و شوخيهاي خيلي ساده و بچگانه به زبان ميآورد تا آنها لذت ببرند و شاد باشند. بنابراين نكته كليدي اين است كه واقعا خودت را همسن و سال بچهها بداني، نه اين كه نقش بازي كني. من قبل از شروع برنامه به خودم گوشزد ميكنم تو ديگر اميرمحمد توي خانه نيستي كه قلمبه سلمبه حرف بزني. اينجا بايد زبان كودكي بگشايي، لباس رنگي بپوشي و خلاصه كاري كني كه بچههاي كوچولو تو را از خودشان بدانند و به دلشان بنشيني. اگر دقت كرده باشيد، من حتي موهاي سرم را هم بچگانه اصلاح ميكنم تا باورپذيرتر باشم.
در تلويزيون چه خبر است كه خيلي از بچهها دوست دارند جاي تو باشند؟
هر خبري هم باشد به درآمد و سختياش نميارزد. شايد خيلي از بچهها با خودشان بگويند خوش بهحالش كه هر جا ميرود، همه دور و برش جمع ميشوند و امضا و عكس يادگاري ميگيرند يا فكر كنند در مدرسه هوايم را دارند و نمرههايم را ميدهند، در حالي كه دقيقا برعكس است، زيرا معلمها توقع بيشتري از من دارند و هر كم و زيادي بشود، ميگويند فلاني تو ديگر چرا؟
يعني واقعا تا حالا از معلمهايت نمره نخواستي؟
نه، اما گاهي خواهش كردم بيشتر در درسها كمكم كنند يا غيبتم را موجه كنند. بالاخره من هم براي بچههاي آنها زحمت ميكشم و اين لطفشان جاي دوري نميرود.
تا حالا چوب معلم را هم خوردهاي؟
آره. كتك معلم، گل است هر كه نخورد… نه، باز هم گل است. (با خنده)
دلت ميخواست نماينده مجلس دانشآموزي باشي؟
آره. خيلي دوست داشتم بتوانم از اين طريق سازوكاري فراهم كنم تا دانشآموزان دبيرستاني بتوانند انتخاب رشته درست و دقيقي داشته باشند و به سمت علاقهمنديهايشان هدايت شوند.
راستي چرا خودت به دنبال علاقهات نرفتي و هنرستاني نشدي؟
همه هنرستانهاي تهران را براي رشته سينما يا نمايش زير و رو كردم، اما بيفايده بود. اغلب رشته انيميشن و گرافيك را كه پولسازتر است، جايگزين كرده بودند، بنابراين به خاطر وضعيت كارم كه باعث شده كمتر بتوانم در كلاس حضور داشته باشم. رشته علوم انساني را انتخاب كردم. به هر حال رياضي و فيزيك را نميتوان شب امتحان ياد گرفت، اما درسهاي حفظي را در حاشيه برنامه يا در مسير هم ميتوان خواند. انشاءالله بعد از ديپلم هم در كنكور هنر شركت ميكنم و در رشته كارگرداني ادامه تحصيل ميدهم تا اگر روزي خواستم در كنار بازيگري، كارگرداني هم بكنم، درسش را خوانده باشم.
بهترين غافلگيري در روز دانشآموز؟
مدرسه را به دست بچهها بسپارند.
فكر ميكني روزهاي مدرسه بيشتر در خاطرات تو بماند يا لحظههاي همراهي با عموپورنگ؟
قطعا عموپورنگ، اما از مدرسه هم بيخاطره نيستم.
اميرمحمد سايه عموپورنگ است؟
خيلي وقتها عمو به من ميگويد تو بچگي من هستي و بسياري از كارهايي كه در كودكي انجام ميدادم، الان در رفتار تو ميبينم.
ميخواهي تا آخر دنبالهرو عموپورنگ باشي؟
من دوست دارم بازيگر شوم، اما تا وقتي عموپورنگ مرا بخواهد، ميمانم و همكاري ميكنم. بعد هم كه اين برنامه تمام شود، اگر خدا بخواهد وارد عرصه بزرگسال و كارهاي سينمايي خواهم شد.
اميرمحمد قرار است به كجا برسد؟
قرار را ما نميدانيم. بايد تلاش كنيم تا با اراده خدا به آنچه دوست داريم برسيم.
دلت ميخواهد جا پاي كدام بازيگر بگذاري؟
استاد پرويز پرستويي يا آقاي امين حيايي. من عاشق همه بازيگران هستم و هر جا ببينمشان، دستشان را ميبوسم، زيرا آنها بودند كه راه خاكي و سنگلاخ تلويزيون را براي ما آسفالت كردند.
برخي مجريان كودك از اين كه در اجراهاي دونفره به تعبيري عروسك دست مجري بزرگسال ميشوند و نقشآفريني پررنگي ندارند، گلهمندند. هيچ وقت در اجرا با عموپورنگ چنين حسي را تجربه كردهاي؟
اصلا. اين قضيه به توانايي مجري كودك و ميزان اعتماد مجري بزرگسال بستگي دارد. خوشبختانه عمو در اين سالها در من اعتماد و توانايي را تقويت كرده است. يادم ميآيد روز اولي كه به شبكه جامجم رفتم هنوز نيم ساعت از آشناييمان نگذشته بود كه عمو بيمقدمه پرسيد ميتواني نقش باباي مرا بازي كني؟ من هم ريسك بزرگي كردم و پاسخ مثبت دادم. معمولا خيليها در چنين شرايطي دست و پايشان را گم ميكنند و نگرانند كه نكند همه چيز خراب شود. البته نميخواهم بگويم استرس نداشتم.
همه اينها بود، اما فوري بر خودم مسلط شدم و نقشم را آناليز كردم تا مبادا روي آنتن زنده حرف بيربطي بزنم كه برايشان بد شود و اعتماد ايجاد شده از بين برود و الي آخر. بنابراين اگرچه هميشه دستم باز بوده و از نظراتم استفاده شده است، اما سعي كردهام بدون مشورت كاري انجام ندهم و به مصداق ضربالمثل «در ديزي باز است، حياي گربه كجاست؟» حد و اندازه و احترام خودم را نگه دارم.
معمولا در وادي هنر آن هم از نوع تصويرياش، بچهها كمتر ماندگار و حتي ديده ميشوند. فكر نميكني شهرت و اعتبار عموپورنگ و بودن كنار او، تو را روي آنتن نگه داشته است؟
صددرصد. حرف حساب جواب ندارد. لطف خدا و حضور در كنار يك چهره مشهور و محبوب تلويزيوني باعث شده من خوب ديده شوم.
آخرين بار كه از دست عموپورنگ به ستوه آمدي؟
يادم نيست.
و آخرين بار كه او از دست تو به ستوه آمد؟
هر روز. (ميخندد)
دوست داري چه كسي از كارهايت انتقاد كند؟
همه ميتوانند به شرطي كه فهمش را داشته باشند و درست انتقاد كنند نه اين كه همين جوري يك چيزي بپرانند.
حرف حسابت با آنها كه دوستت ندارند؟
دوست داشتن زوري نيست. هر كس سليقهاي دارد كه قابل احترام است.
پرسشي كه دوست داري از پاسخ به آن طفره بروي؟
چقدر پول ميگيري؟
به ما هم نميگويي؟
نه. خودمانيم كدام مجري و بازيگر را ديدهاي كه دستمزدش را به رسانهها بگويد؟ فقط همين را ميتوانم بگويم كه دستمزدم از همه بازيگران كودك بيشتر است، البته شايد اين مبلغ حق من نباشد، اما لطف خداست و با مرامي تهيهكننده.
با اولين دستمزدت چه كردي؟
يادم نيست.
آدم دنيا ديدهاي هستي؟
آره. هم سرد و گرم روزگار را چشيدهام و هم كشورهاي مختلف مثل امارات متحده، قطر، هلند، بلژيك، انگليس، فرانسه، سوئد، دانمارك، فنلاند، سوئيس، روسيه و… را ديدهام.
براي اجراي برنامه؟
آره، با عمو رفتيم.
فرصت طلايي زندگي تو؟
اول سفر به خانه خدا و بعد هم ديدار با رهبر معظم انقلاب.
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
امیرمحمد متقیان و عمو پورنگ , بیوگرافی امیرمحمد متقیان مجری کودک , عکس های امیرمحمد متقیان
سلام من امیر مصری هستم و ۱۳ سالم هست امیر محمد من تورو خیلی خیلی دوست دارم بیش از حد تورو دوست دارم